معلم و تجربه

معلم و تجربه

این وبلاگ پیرامون تجربه تدریس من است
معلم و تجربه

معلم و تجربه

این وبلاگ پیرامون تجربه تدریس من است

از کلاس چه خبر؟چهارم

سه شنبه 15/11/1392

زنگ سوم

کلاس چهارم یا همان پیش دانشگاهی سابق

هنوز وارد کلاس نشدم دیدم که بچه ها یکی یکی با هیجان خاصی از کلاس فرار می کنند.گویا  شیری از قفسش بیرون آمده ودنبال تماشاگرانش می دود تا یکی را بخورد.نقشه آنها برای تعطیل کردن مدرسه حساب شده نبود.آنها گاز اشک آور از نوع فلفل تند زده بودند تا کلاسشان تشکیل نشود.جالب است که براحتی هم تقصیر راهم به گردن دیگران می انداختند.می گفتند از بچه های سوم بودند.ما نبودیم.هیچ کس هم حاضر نبود مقصر را معرفی کند.

آنروز هوا سرد وجاده ها همه یخبندان بود.مدارس ابتدایی تعطیل شده بود.تعدادی از دانش آموزان غایب بودندکه می توان حدس زد  عمدا مدرسه نیامده بودند.

یک سوال:چرا نوجوانان در این موقعیت سنی وتحصیلی به این رفتار های نابهنجار دست می زنند؟

شاید پاسخ دادن به این سوال در قالب نظریه های علمی از نوع جامعه شناسی و روانشاسی بسیار طولانی شود و یا سخت وپیچیده که جای آن در این وبلاگ نیست.از این جهت به زبان ساده تر و به بضاعت اندک علمی وتجربی خود به آن پاسخ می دهم.

اصولا عدم پایبندی افراد یک جامعه به ارزشها وهنجارها ناشی از بحران معنا در زندگی است که نتیجه آن بروز رفتارهای نابهنجار است.تعریف از زندگی خوب و مشخص کردن مسیر زندگی کمک شایانی به افراد به خصوص جوانان ونوجوانان می کند.حتما شما اصطلاح جامعه پذیری یا همان اجتماعی شدن را شنیده اید.کانال جامعه پذیری افراد بسیار مهم است.تعریف از زندگی خوب وسعادتمند یکی از ارزشهای والا است که در کانال جامعه پذیری ریخته می شود و اگر این ارزش به درستی آموخته شود آنوقت از کودکان خام افراد هدفدار و شاد و پر امید بیرون می آید که همه از آن سود خواهد برد.

پس مشخص شد که اشکال کار کجاست.عوامل جامعه پذیری که شامل خانواده-مدرسه-دولت-رسانه هاو... هستند در کار تعریف درست از معنای زندگی درست عمل نمی کنند و یا شرایط مادی زندگی را متناسب با مفهوم درست زندگی (یا همان تعریف معنوی از زندگی) فراهم نمی کنند.اما تعریف درست از معنای زندگی  با چه شاخص هایی مشخص می شود؟آیا عوامل جامعه پذیری همه ی این شاخص ها را برای اجتماعی کردن افرادشان بکار می برند؟هماهنگی بین این عوامل در اجتماعی کردن نوجوانان نیز نکته یبسیار مهمی است که نباید از نظر دور داشت.نبایدبین خانواده با دیگر نهاد های جامعه در اجتماعی کردن کودکان و نوجوان تضاد یا ناهماهنگی وجود داشته باشد.

ارزشها وعقاید کلان هر جامعه مشخص کننده ی ابعاد مختلف زندگی مادی ومعنوی افراد آن جامعه است.در جوامع اسلامی زندگی تعریف خاص خود را دارد که تا حد زیادی با کشور های غربی وسکولار متفاوت است.در اینجا برارزشهایی چون عبادت خداـتوکل بر خدا ـاعتقاد به جهان آخرت واموری ازاین قبیل تاکید می شود.امور دنیوی نیز تابع امور معنوی هستند.بنابراین در جوامع اسلامی زندگی مفهومی الهی و دنیوی دارد.بر حسب این نگرش و رویکرد نظام خانواده و نظام آموزشی و دیگر نظام های جامعه از طریق همان کانال جامعه پذیری شروع به اجتماعی کردن افراد خود می کنند.

حال اگر یکی از این به اصطلاح خرده نطامها یا همه آنها نتوانند وظایف خود را خوب انجام دهند بدون شک نابهنجاریهایی از سوی افراد جامعه بروز خواهد کرد که نمونه آن در مدارس هر روز اتفاق می افتد.

اینکه پدر ومادر(خانواده) ودولت ورسانه ها ودیگر سازمانها چگونه برای افراد خود زندگی کردن را توام با تربیت اسلامی تعریف می کند نه در تخصص ماست ونه به حوصله بحث ما در اینجا مربوط می شود.حوزه تخصص ما نظام آموزشی است که می توانیم در این خصوص  مطالبی را در حد تجارب خود برای یک تعریف درست از زندگی دانش آموزی در محیط مدرسه ارائه کنیم.

محیط مدرسه فقط جای یادگیری نیست.محیط مدرسه جای شادی کردن وتفریح کردن هم هست.اگر در گذشته وظیفه آموزش وپرورش تولید علم یا تولید عده ای فارغ التحصیل بود امروزه ودر نظام های جدید آموزش وپرورش سرلوحه تعلیم وتربیت در یک جمله خلاصه می شود"شوق زندگی را به دانش آموز بیاموزیم" این یکی از عوامل رشد پایدار در جامعه است.بنابراین اگر بتوانیم محیط مدرسه وکلاس درس را برای دانش آموز به شیوه های مختلف جذاب کنیم در آن صورت هیچ نوجوانی برای فرار از مدرسه نقشه نمی کشد.

در بند 12 آیین نامه اجرایی مدارس مصوب 1379 شورای عالی آموزش وپرورش در تبیین وظایف مدیران مدارس چنین آمده است:

یکی ازوظایف مدیران مدارس فراهم کردن شرایط لازم برای جلوگیری ازخستگی مفرط دانش آموزان از طریق:

1ـنظارت مستقیم بر فعالیت های آموزشی وپرورشی مدرسه

2ـ نشاط آورساختن محیط مدارس واستفاده از روش های مناسب تشویق

برای نمونه مدیران می توانند در زنگهای تفریح با رعایت جوانب امر موسیقی های  رادیو را برای دانش آموزان پخش کنند.اگر این کار در روزهای ماه محرم یا ایام دهه فجر امکان پذیر می شود در بقیه روز های سال هم امکانش وجود دارد.دانش آموزان خیلی دوست دارند که با معلمان خود به اردوهای تفریحی یا حتی علمی بروند که این مورد بسیار کم اتفاق می افتد یا اصلا اتفاق نمی افتد.دیگر از آن فوتبالهای معلمان با دانش آموزان در حیاط مدرسه خبری نیست.بیشتر دانش آموزان برای ماندن در مدرسه برای دیدن مراسم دهه فجردر زنگ آخر رغبتی نشان نمی دهند و همه دوست دارند بجای نشتن در روی زمین سرد و دیدن مراسم خشک وبی روح وشنیدن حرف های تکراری ترجیح می دهند به خانه بروند تا در آنجا با لب تاب یا موبایل خود سرگرم شوند

البته نکته مهمتر است اینست که به دلایل مختلف دانش آموز به آینده تحصیلی خود برای کسب موفقیت در زمینه ی شغلی امیدوار نیست.او وقتی معلم خود را میبیند که شغل دوم دارد یا وقتی از منابع مختلف می شنود که بسیاری از تحصیل کرده ها بیکارند ویا برای پیدا کردن کار نیاز به پارتی هست او دیگر نه از مدرسه و کلاس خوشش می آید نه از علم ویادگیری ودانش اندوزی.دیگر برای او ثروت مهمتر از علم شده.در این جاست که از مدرسه فرار می کند.با معلم مشکل پیدا می کند.نمره هایش پایین می آید.در بیرون از مدرسه سیگار می کشد.در کلاس درس حواسش پرت است.بدون کیف وکتاب به مدرسه می آید.غیبت می کند.تاخیر می کند.تمرین حل نمی کند یا از روی دفتر دیگران می نویسد.سر درس تاریخ وعلوم اجتماعی و... می خوابد ویا شاید هم به پول و ماشین و خوش گذرانی در کشور امارات وتایلندفکر می کند.این تعریف ما از زندگی ومعنای رندگی برای اوست.او پرورش یافته همان جامعه پدیری است که در بالا به ان اشاره شد.بدانیم که او مقصر نیست.

در آخر باید گفت که حل این مسائل فرا دستگاهی است.البته مهمترین دستگاه در این خصوص نظام سیاسی است. هماهنگ کننده اصلی نهاد های سیاسی است.یک مدیریت کلان لازم است.

هرکس زمانی بهتر کار می کند که از آن احساس لذت می کند.

از کلاس چه خبر؟سوم

وارد کلاس شدم.ساعت 12:45 دقیقه .زنگ چهارم بود.دیدم بچه های کلاس دوم تجربی که تقریبا 16 ساله هستند بازی هیجان انگیزی می کنند.کمی البته شلوغ .من را که دیدند ساکت شدند.گفتم چه خبره؟ مدرسه را روی سرتان گذاشتید.

گفتند داریم  مجسمانه را بازی می کنیم.بعدشروع کردند به گله از مدرسه و مدیر و معاون که فرصت این بازی را در حیاط مدرسه از ما گرفته وما چون این بازی را دوست داشتیم  آن را در کلاس ادامه دادیم.دلیل آن را سوال کردم گفتند که بازی خطرناکیست.گفتم همین جا اجرا کنید من ببینم.آنها اجرا کردند ومن آن را بازی بدی ندیدم.خودم هم وارد بازی شدم.با آنها بازی کردم وکمی بچه هارا از فضای کتاب ودرس دور کردم.آنها خوشحال شدندو با انگیزه بیشتری به درس گوش دادند.

دوره نوجوانی دوره ی خاصی است.در این دوره نوجوانان سرشارند از نیرو و توان و انگیزه برای هر کاری.باید از این خصوصیات آنها خوب استفاده کرد.باید نسبت به آنها شناختمان را بیشتر کنیم.

یک جامعه سالم نیاز به افراد سالم دارد.افراد سالم در فرایند جامعه پذیری یا فرهنگ پذیری  که از طریق خانواده-مدررسه-دوستان ومحله-رسانه ها ودولت ها... صورت می گیرد تربیت می شوند.هماهنگی بین این نهاد هادر زمینه ی جامعه پذیری افراد(نوجوانان) بسیار مهم است.اگر در یکی از این گروهها وظایف تربیتی یا همان فرایند جامعه پذیری بدرستی انجام نشود دیگر گروهها ونهادها دچار مشکل می شوند.در این مورد می توان با یک مثال موضوع را ساده تر بیان کرد.به نظر شما اگر رادیاتور خودرو خراب شود چه اتفاقی می افتد؟جواب ساده است.موتور ماشین جوش آورده وممکن است قطعات دیگر خودرو مانند سیلندر یا سر سیلندر ویا یاتاقانها همه از بین بروند.

اکنون شاید این سوال در ذهن شما عزیزان بیاید که شلوغ کردن دانش آموزان در کلاس یا مدرسه چه ارتباطی می تواند با دولت و خانواده ورسانه ها ودیگر سازمانها ونهاد های جامعه داشته باشد؟با دقت در مثال بالا براحتی می توان به جواب رسید.

اگر بازی وتفریح کردن گروهی و شادی کردن را یکی از اصلی ترین نیاز های انسان بدانیم .

 اگر بدانیم که یکی از وظایف دولت اعم از وزارت ورزش وجوانان وشهرداریها فراهم کردن امکانات بازی و ورزش در سطح شهر برای نوجوانان وجوانان می باشد.

اگر خانواده ها فرصت و درآمد کافی داشته باشند که بتوانند برای فرزندانشان شرایط بازی وشادی رافراهم کنند.

اگر رسانه ها بتوانند وبخواهند برای جوانان برنامه های شادی آور تولید کنند.

واگر نظام آموزش وپرورش بتواند وبخواهد برای نوجوانان انواع اردوهای تفریحی وبرنامه های شادی آور در مدرسه بر گزار کند

و...

مسلما این توان ونیرو تخلیه شده و دانش آموز سر کلاس آرام خواهد بود ودیگر عقده بازی وشلوغی در کلاس درس را نخواهد داشت.

بنابراین اگر هریک از نهاد های مسئول در جامعه وظایف خود را بدرستی وهماهنگ باهم انجام دهند هیچ مشکلی برای دیگر نهادها و گروهها پیش نخواهد آمد.درست مثل هماهنگی بین اجزای موتور ماشین.

نیمکت نویسی دانش آموزان

حال وهوای دانش آموزان را تا حدودی می توان از روی میزشان در مدرسه شناخت. میز های کلاس ها پر از مطالب جالب وخواندنی والبته گاهی هم زشت و ناپسند.دانش آموزان این دل نوشته ها را در زمان فراغت در کلاس یا حتی در هنگام تدریس معلم می نویسند.با نگاهی به این نوشته ها چیز های زیادی از این افراد دستگیر مان می شود که از دیدگاه جامعه شناسی و روانشاسی قابل بررسی و مطالعه است.نتیجه گیری از این مطالب را به عهده ی شما خواننده محترم می سپارم.

توجه کنید که همه ی مطالب قابل نوشتن نبود.توهین ها و ناسزاها -تقلب ها ی درسی-یادگاری ها-نقاشی ها وشکلهای آدمها و کاریکا تور ها واسامی تعدادی از خواننده های غربی ازاین موارد بود.در ضمن باید از دانش آموز امید ملایی که زحمت جمع آوری این مطالب را کشیدند سپاسگزاری کنم.

گله دارم ازت

شتاب مکن مقصد خاک است.

بازگشت همه بسوی اوست.

هزارتا رگ دارم وهزارتا رفیق اما تو شاهرگی وتک رفیق.

رفیق با کلک مادر زن.

شهر عریبه.

به یاد خودمون

موی خشک موی فشن

کچل موفرفری

تویوتا-بنز

در حسرت دانشگاه

رفیق بی سلامت

آرامش وجودم فرشته عشق

عشق فقط یک کلام حسین (ع)

مرا به خاطر بسپار

به حرمت اشک مادرم توبه کردم از گلدوست

چکش

perspolis

یا زهرا یا حسین یا ابوالفضل

به سلامتی اون بابایی که چند نخ سیگارش را پس داد چون بچه اش بستنی می خواست.

طلوع ماه رمضان مبارک

سیگار نکش مرض دارد

روح بیمار

دلم گرفته داداش...

حالم بده...

تف تو زندگیت

سیگار

شراب به مقدار لازم

دل شکسته...

اینجا شروع ماجراست

لای انگشتانم را باید دستای تو پر کنه نه سیگار بی انصاف

like-like-tanha

دوستت دارم

تاریخ آشنایی 1\1\92

تاریخ جدایی 1\5\92

عاشقتم روانی

دریای غم ساحل ندارد

me.....................love

me.......................die

سکوت و تنهایی

خدا کند بمیرم وغم مادر نبینم

داریوش گوگوش بهروز وثوق

حق گرفتنیست یا دادنی

بنظر شما حق گرفتنیست یا دادنی؟

یادم میاد که از قدیم که مدرسه ومسجد می رفتیم بما یاد می دادند که باید حق را از ستمگران یا ظالمان گرفت.یعنی حق گرفتنیست نه دادنی.یا می گفتند که اگر مظلوم نباشد ظالم هم نخواهد بود.یعنی که مظلوم باید حق خودش را از ظالم بگیرد.کمی که بزرگتر شدم ودانشگاه رفتم قضیه برام کمی شک برانگیز شد.با خودم گفتم که با عقل جور در نمی آید که حق همیشه گرفتنی باشد؟کم کم سوالاتی به ذهنم خورد.مثلا

 اگر  حق گرفتنیست  در آن صورت آیا در همه ی زمانها یا مکان ها جنگ حق وباطل هم وجود خواهد داشت؟به عبارت دیگر آیا جنگ بین ظالم و مظلوم در تمام دوران وتمام محیط های جغرافیایی اعم از شرق و غرب عالم چه کشور های بلاد کفر وچه کشورهای مسلمان باید وجود داشته باشد؟

اما آنجه که من را به این تفکر وا می دارد اینست که مگر می شود که همیشه حق گرفتنی باشد؟آیا هر کسی باید خودش آنقدر قوی باشد که بتواند حق خود را بگیرد؟ آن وقت اگر ضعیف باشد تکلیف چیست؟اگر نتواند خود را قوی کند چگونه حق خود را بگیرد؟اگر اینطور باشد پس فلسفه پیدایش حکومتها ودولت ها چیست؟

یکی از فلسفه های وجودی حکومت ودولت در هر جامعه ای توزیع و تولید مناسب وعدالت گونه حق در بین مردم آن جامعه است.برای نمونه حق حیات ـ حق آزادی - حق آموختن ـ حق تفریح ـ حق نوشتن ـ حق انتقاد- حق داشتن مسکن ـ حق داشتن خودرو - و...  پس  حق دادنی است نه گرفتنی. یعنی حق در جامعه ی صاحب دولت وصاحب حکومت دادنی

است.زیرا یکی از مبانی و اصول حکومت داری دفاع از حقوق مردم است.اگر نگاهی به فصول مختلف قانون اساسی بیاندازیم می بینیم که در فصل اول و فصل سوم وفصل پنجم از حقوق ملت و حق حاکمیت ملت سخن گفته شده است.در تمام این اصول از حقوق انسانی که باید داده شود ونه گرفتنی سخن گفته شده است.برای نمونه دراصل سی ام دولت موظف به فراهم آوردن وسایل آمورش وپرورش رایگان تا پایان دوره متوسطه شده است. یا در اصل سی وسوم قانون اساسی گفته شده است که دادخواهی حق مسلم هر فرد است وهرکس می تواند به منظور دادخواهی به دادگا ه های صالح رجوع نمایند.همه ی افراد جامعه حق دارند این گونه دادگاه ها را در دسترس داشته باشند.

بنابراین اگر به کسی ظلمی وارد شود می توان گفت که توزیع حق از سوی دولت وحکومت با اشکال ونقص همراه بوده است.

البته نکته ای که نباید از آن غافل ماند اینست که رویکرد ونگاه به این موضوع بسیار حائز اهمیت است.اگر نگاه ورویکرد  حکومت یا هر نهاد دیگری تکلیفی باشد در آن صورت  حق گرفتنی است. یعنی اینکه مجموعه ای از قواعد وارزشها (وظایف)از سوی دولت ها برای مردم تعین می شود ومردم باید آنهارا انجام دهند.اگر نگاه ورویکرد حکومتها محقی باشد در آن صورت حق دادنی است.یعنی مجموعه ای از وظایف هستند که دولتها وحکومتها باید در قبال مردم انجام دهند.اما رویکرد سومی هم هست که جامع تر است.این رویکرد رویکرد حق وتکلیفی است.یعنی هم دولت در قبال مردم دارای حق وتکلیف است وهم مردم در مقابل دولت.در آن صورت حق هم دادنی است هم گرفتنی.

اما چند سئوال در اینجا مطرح است.در عالم واقع کدامیک از این دو نهاد صاحب قدرت و مالک ابزار قدرت می باشد.مردم یا حکومت؟

کدامیک از این دو نهاد بالاترازدیگری قرار دارد؟کدامیک (مردم یا حکومت ها )تصمیم گیری می کند؟اگر نگاه آرمانی داشته باشیم پاسخ روشن است .این مردم هستند که صاحب قدرتند.در این حالت حق دادنی است نه گرفتنی.اگر نگاه واقع گرایی داشته باشیم در آن صورت این حکومت ها هستند که صاحب قدرتند.بدون شک در اینجا حق گرفتنی است.ولی اگر هر دو حالت (نگاه)را در نظر بگیریم حق هم دادنی است هم گرفتنی.

اکنون واقعیت چیست؟

از کلاس چه خبر؟ دوم

هر روز که به کلاس درس میروم با موارد دردناکی از نشانه های آسیب های اجتماعی و روحی در بین دانش اموزان روبرو

می شوم.امروز نیز یک دانش آموز از مرگ گفت. شاید خیلی ها از کنار این براحتی گذر کنند اما من این طور نیستم.پشت حرف این بچه ها دردی ورنجی نهفته است که نشاندهنده جامعه بیمار ماست. من از این حرف ها می رنجم.

 جغرافیای سوم انسانی

ساعت:10:30

روز سه شنبه 26/9/1392

درس نواحی قطبی

گفتم به بچه ها که کارشناسان محیط زیست معتقدند که اگر یخ های سرزمین گرولند(گریلند) ویخ های قطب جنوب آب شوند حدود 60 متر سطح آب اقیانوس ها بالا آمده وبسیاری از سواحل وجزایر و خشکی ها به زیر آب خواهند رفت.

دانش آموز:خوبه دیگه همه مون می میریم.قدری خشکم زد.به او نگاه کردم وبهانه ای برای نوشتن پیدا کردم.

چرا او از زندگی وزنده ماندن نگفت؟

چرا او در این سن (17 سال) از مرگ سخن می گوید؟

ما با او وامثال او چه کردیم که این گونه از زندگی دست شده اند؟

او ومثل او همه باهوش هستند.ولی درس نمی خوانند.وقتی برای آنها تعریف کردن هدف (یعنی زندگی ) سخت وبی معنی باشد چگونه درس بخوانند؟

زیر بنای زندگی خوب تعریف کردن خوب از زندگی است.