چرا با هم همکاری نمی کنیم؟
دکتر محمود سریع القلم استاد علوم سیاسی دانشگاه شهیدبهشتی در جدیدترین نوشته خود به موضوع همکاری با یکدیگر پرداخت.
به گزارش عصرایران؛ دکتر سریعالقلم در یادداشتی با عنوان «چرا با هم همکاری نمیکنیم؟» نوشت:
تابحال تجربه کردهاید که وقتی در ترافیکی سنگین آرام رانندگی میکنید، ناگهان اتومبیلی در شانۀ خاکی جاده سعی میکند از دیگران سبقت بگیرد ضمن اینکه فضا را آلوده میکند. در ذهن انسان نرمال این اندیشه شکل میگیرد که چرا من باید ساعتها در ترافیک، قانون را رعایت کنم و دیگری این کار را نمیکنند؟ بحرانها در یک جامعه انباشته میشود زمانی که عدهای از حاشیۀ خاکی جاده حرکت کنند و قانون و مراتب و حقوق دیگران را رعایت نکنند.
شاید سوال دقیق تر این باشد که: اصلاً برای چه باید همکاری کنیم؟
چند سال پیش وقتی مهمان یک دانشگاه نروژی بودم یک استاد ایرانی الاصل آن دانشگاه بازدیدی از دانشگاه را به من پیشنهاد کرد.
طی سه ساعت بازدید پیاده، او همچنان با شوق و اشتیاق و علاقمندی و وابستگی و دلبستگی به دانشگاه، طرحهای آن، کتابخانه آن، اهداف آن، ساختمانها و نماهای آن و همکاران و بخشهای اداری و مدیرتی دانشگاه سخن میگفت که مرا بیش از اهمیت خود دانشگاه تحت تأثیر قرار داد.
در انتهای بازدید که به ناهار ختم شد از او علل شوق و اشتیاق را جویا شدم. گفت: محیط، خدمه، مدیریت و فضای آموزشی-پژوهشی این دانشگاه به من آرامش میدهد؛ همه به من احترام میگذارند؛ با آنکه ایرانی الاصل هستم، دانشکده و دانشگاه مرا در سه کمیته عضو کردهاند تا مشارکت کنم؛ دانشجو و استاد عموماً میخواهند بیاموزند؛ اغراق نکرده باشم اینجا خانه اصلی من است. محبت میکنم، محبت میبینم. راست میگویم، راست میگویند. بدی فردی را نمیخواهم، بدی مرا نمیخواهند. از دیگران انتظار نامعقول ندارم، از من انتظار نامعقول ندارند.
وظایفم را انجام میدهم، وظایفشان را انجام میدهند. مشورت میکنم، مشورت میکنند. خیانت نمیکنم، خیانت نمیکنند. منظم هستم، منظم هستند. بدگویی نمیکنم، بدگویی نمیکنند. حذف نمیکنم، حذف نمیکنند. همکاری میکنم، همکاری میکنند.
تلقی و حسی که از این گفتوگو پیدا کردم این بود: چقدر این انسان حالت نرمال دارد. فرد نرمال، خوبی ببیند، خوبی میکند. اما اگر همین فرد نرمال حذف شود، بعد احتیاط میکند. وقتی به او خیانت شد، فاصله میگیرد. وقتی دروغ گفتند، بدبین میشود. وقتی فحاشی کردند، خود را منزوی میکند. وقتی از او سوء استفاده کردند، در محبت کردن تردید میکند. اگر شخصی در قبال محبت کردن، احترام گذاشتن، خوبی کردن، وظیفه شناس بودن، راستگو بودن، منصف بودن، واکنشهای منفی و مخرب ببیند، چه روحیهای برای همکاری خواهد داشت؟
وقتی از این سفر علمی به تهران برمیگشتم، عناوین روزنامههای فارسی را در هواپیما مطالعه میکردم. در یک عنوان گفته شده بود: ایرانیها را تهدید نکنید. چند ستون آن طرفتر، چندین تهدید نسبت به کشورهای مختلف در اقصی نقاط جهان مطرح شده بود. هر کنشی واکنشی دارد، هر حرف ناپسندی پیآمدی دارد.
در جهان فعلی عموماً سخن و عمل ناشایستی، بدون پاسخ نمیماند. در چه شرایطی، شهروندان یک جامعه با هم همکاری میکنند؟ وقتی همکاری آنها، جبران شود. همکاری و یا عدم همکاری هر دو نرمال هستند زیرا در مقام عکسالعمل به رفتار دیگران انجام میپذیرد.
بخاطر فطرتی که دارد، انسان نرمال تمایل به خوبی دارد ولی وقتی در ساختاری قرار میگیرد که واکنشها عموماً با احترام، محبت، خویشتنداری و قانون آمیخته نشدهاند، حداقل اینست که فاصله میگیرد، محتاط میشود و در یک دایرۀ محدودی، خود را تعریف میکند. تابحال تجربه کردهاید که وقتی در ترافیکی سنگین آرام رانندگی میکنید، ناگهان اتوموبیلی در شانۀ خاکی جاده سعی میکند از دیگران سبقت بگیرد ضمن اینکه فضا را آلوده میکند. در ذهن انسان نرمال این اندیشه شکل میگیرد که چرا من باید ساعتها در ترافیک، قانون را رعایت کنم و دیگری این کار را نمیکند؟ بحرانها در یک جامعه انباشته میشود زمانی که عدهای از حاشیۀ خاکی جاده حرکت کنند و قانون و مراتب و حقوق دیگران را رعایت نکنند.
زمانی از یک پیرمرد ایرانی که انبوهی از علم و تجربه بود پرسیدم: مهمترین مشکل ما در توسعه کشور چیست؟ اول باید کدام مسئله را حل کنیم تا بقیه تسلسلی حل شوند؟ کانون کجاست؟ او در پاسخ گفت: عموماً ماها غرق در خود، خواستهها، منافع و آرزوهای خود هستیم. (Self-Absorption) این خصلت خودشیفتگی اجازه نمیدهد، سیستم درست کنیم، ساختار درست کنیم، تقسیم کار کنیم، از هم بیاموزیم و همکاری کنیم. سخن این فرد مرا یاد سئوال اوریانا فالاچی، روزنامه نگار ایتالیایی در اوایل ۱۳۵۰ از شاه انداخت: بسیاری کشورها شاه دارند، شما چرا خود را شاه شاهان خطاب میکنید؟ شاه در پاسخ گفت: اینجا همه شاه هستند، من شاه همۀ آن
ها هستم.
افراد نرمال وقتی همکاری میکنند که از جانب دیگران همکاری ببینند. این محتاج یک سیستم است. این سیستم به نوبۀ خود نیازمند قانونگرایی و شایسته سالاری است که هر شهروندی بنا به دانش، تجربه، و اهتمام خود در جایگاه شایسته، قرار میگیرد. در چارچوبی که شایسته سالاری نباشد، دروغ گفتن بدون مجازات بماند و غرور فرد برتر از مصلحت عام باشد، افراد نرمال همکاری نمیکنند. در این قالب، شهروندان به تدریج مدارهای اعتماد خود را محدود کرده و در جزایر خودساخته زندگی میکنند که جامعه شناسان به آن، ذرهای شدن جامعه میگویند. (Atomization of Society)
همکاری کردن نیاز به پاداش معنوی، کلامی و عملی دارد. افراد در برابر کارهای بدی که انجام میدهند نباید مصونیت داشته باشند. برای انجام هر کار مثبتی باید سیستم درست کرد: کار خوب را پاداش و کار بد را مجازات.
علامت پارکینگی در آلمان اینگونه بود: این پارکینگ به هموطنان مسن ما اختصاص دارد. متخلف: حداقل ۱۵۰ یورو. حکمرانی خوب یعنی سیستم درست کردن: از نحوۀ پارک کردن تا امنیت آبهای ایران در خلیجفارس. این روش نیاز به سخنرانی و جلسه را به یک صدم میرساند. بدون سیستم و قاعدهمندی، هیچ امری اصلاح نمیشود. استاد ایرانیالاصل دانشگاه نروژی، همکاری میکند چون در یک سیستم قابل پیشبینی کار میکند. دروغ، ابهام، حذف و تبعیض در آن تعطیل است. طی نیم روزی که با او بودم به گونهای رفتار نکرد که تصور کنم او مرکز ثقل جهان است، ادعایی نداشت، دائم سئوال میکرد و نظر میپرسید.
او جزئیات بازدید نیمروزه را از دو ماه قبل با من هماهنگ کرده بود. طبق توافق عمل کرد. نه پیچاند، نه حذف کرد، نه حرف خود را تغییر داد، نه بدگویی کرد، نه بدقولی کرد. در صورت و سیرتش، صدق و انسانیت موج میزد. او میگفت: در این جامعه، به ندرت افراد دروغ میگویند چون به دوستی و مسائل زندگی، دراز مدت نگاه میکنند. همکاری خود را با او ادامه خواهم داد.
@MyAsriran
کنش های کوچک ایستادگی.
نویسنده : عزیز قاسم زاده
...............عنوان نوشتار نگارنده برگرفته از کتابی است به همین نام از استیو کراشاو و جان جکسون که نشان می دهد چگونه شهامت،سرسختی و ابتکار می تواند دنیا را تغییر دهد.مقدمه زیبای این کتاب به قلم واتساو هاول بسیار درس آموز است.آنجا که از «قدرت بی قدرتان»سخن می گوید و توضیح می دهد که چگونه می تواند مزایای بی شماری را حتی در مقابله با رژیم های سرکوبگر به همراه بیاورد.واتساو هاول اما رسیدن به این نقطه ی مطلوب را مشروط به یک اصل می داند که تصمیم بگیریم زندگی شخصی خود را بر اساس راستی بنا نهیم. «امروز میلیون ها نفر در شرایطی زندگی می کنند که به نظر می رسد هیچ چیز تغییر نخواهد کرد.ولی باید بدانند که خیزش هایی که در سال 1998 در اروپای شرقی به وقوع پیوست،حاصل کنش های افراد و مردم معمولی بود، که با همکاری یکدیگر تغییر را اجتناب ناپذیر کرده اند.»نکته جالب این کتاب پاسخ به اتهامات کسانی است ،که کوچکترین راهکار مقاومت و ایستادگی را به روشی خشونت آمیز تعبیر می کنند، که نتایج خطرناکی دارد و در نتیجه عافیت طلبی و پذیرش وضع موجود را مطلوب ترین و ممکن ترین عمل اجتماعی می پندارند ،که جز آن نباید عملی دیگر صورت داد.
اما این کتاب اتفاقا جمع آوری داستان هایی است ،از مبارزات بی خشونت در سراسر دنیا و زندگی آنانی که نپذیرفته اند ساکت باشند.تا قوانین ناعادلانه نهایتا تغییر یابد.این انسان ها گرچه شیوه مبارزشان مسالمت آمیز ونفی خشونت بوده است ،اما جملگی مدارا را در ائتلاف شجاعت ورزی قرار داده اند و به بهای کتک خوردن،زندانی شدن و یا حتی کشته شدن ابراز نظر کرده اند.موضوع اصلی این کتاب«کنش های ایستادگی مدنی است.»و به گذار مسالمت آمیز و پیش رونده جوامع به سوی دموکراسی و حقوق بشر در دو حوزه مدنی و سیاسی می پردازد، و وجود فعالانی که در موقع لزوم بتوانند به صورتی متوازن در دو حوزه ی مدنی و سیاسی فعالیتی موثر داشته باشند، را در حکم نعمتی برای این جنبش ها می داند.الگوهای این کتاب گاندی،ماندلا،دالایی لاما،لخ والسا و دیگرانی هستند که نمونه های ارزشمند تلفیق کنشگری مدنی و سیاسی را توامان نشان داده اند
بالاخره نظام شش سه سه رسید به سال دهم.دانش آموزان این پایه وارد مدرسه جدید شدند.متوسطه دوم.آخرین جایی که دیپلم خواهند گرفت.اما چگونه و چه طور به این جا رسیدند خود داستانی غم انگیزاست. بعضی از کارشناسان آموزشی معتقدند این روند شش سه سه بسیار زود انجام شد. آنها بر این باورند که این تغییر باید از پایه اول ابتدایی و با شکل گیری یک آمادگی ذهنی هم برای والدین و هم برای معلمان و هم برای دانش آموزان صورت می گرفت.عده ای دیگر معتقدند که اصلا نیازی به این تغییر و تحول نبود.از نظر آنها آنچه نیاز آموزش و پرورش است نه تغییر پایه ها بلکه محتوای آموزش است که باید تغییر کند.محتوای آموزش و پرورش ما همه حالت مکتب خانه ای دارد.خلاقیت و شکوفایی در آن دیده نمی شود.صرفا حفظ یک سری مطالب و بعد امتحان از همان مطالب .به هرحال این سیستم هم نمی تواند جواب گوی نیاز جامعه ما باشد. آنچه که اکنون لازم دیدم بنویسم نقدی است بر کتب درسی دوره متوسطه دوم رشته انسانی. تغییر و تدوین کتب درسی در پایه دهم انسانی بسیار با عجله انجام شده است. و این هم برای معلمان و هم برای دانش آموزان کاملا محسوس است.با کمی دقت در کتب درسی پایه دهم انسانی می توان این عجله را بخوبی تشخیص داد.
اول آنکه در کتابهای تاریخ و یا جغرافی و یا جامعه شناسی دهم انسانی مطالبی از کتب سال های سوم و چهارم انسانی آورده شده که خود نشان می دهد نویسندگان و مولفان این کتب برای تکمیل مطالب این کتابها راه به جایی نبرده اند و از کتب سالهای بالاتربرای تدوین و تالیف کتابهای سال دهم استفاده کرده اند.این مسئله کاملا مشهود است.
دوم آنکه کتاب منطق که سالهای قبل در پایه سوم انسانی تدریس می شد اکنون به یک سال پایینتر یعنی دهم انسانی آورده شده است.
سوم آنکه دروس جدیدی مثل تفکر و سواد رسانه ای که وارد مجموعه دروس سال دهم انسانی شده است حجم زیادی داشته و این درس که نیاز به معلمان متخصص این رشته را داشته دانش آموزان را با مشکلاتی مثل کمبود وقت و عدم درک کافی از این درس کرده است.
چهارم آنکه بعضی از این کتابها مثل جامعه شناسی سنگین و کمی سخت نوشته شده است.
پنجم آنکه کتاب اقتصاد همچنان با ساعات کمی در هفته به نگارش در آمده است.دو ساعت در هفته پاسخ گوی تدریس نیست.قاسم فلاح دبیر آموزش و پرورش اسلامشهر