معلم و تجربه

معلم و تجربه

این وبلاگ پیرامون تجربه تدریس من است
معلم و تجربه

معلم و تجربه

این وبلاگ پیرامون تجربه تدریس من است

جامعه شناسی فلسفی یا فلسفه جامعه شناسی

دو سال است که محتوای کتابهای  جامعه شناسی وعلوم اجتماعی  دبیرستان 100 درصد تغییر کرده است.صرف نظر از رویکرد مسئولان ونویسندگان دست اندر کار در این مسیر بنده بعنوان یک دبیر که سالها این دروس را تدریس می کنم وبا تفکر وذهنیت دانش آموز آشنا هستم بر خود لازم دیدم که در این خصوص مطالبی را عرض کنم. 

1-اصولا برای یاد گیری یک درس مقدماتی لازم است.در هر درسی ابتدا مفاهیم پایه آموزش  داده می شود وسپس مفاهیم پیچیده تر.درس جامعه شناسی نیز از این امر جدا نیست ونمی توان بدون ارائه مطالب ومفایم یایه به دانش آموز او را وادار به یادگیری ودرک مفاهیم سخت این درس کرد.برای مثال کلمات واصطلاحاتی مانند سکولاریسم -متا فیزیک-پوزیتیویسم-جامعه شناسی تفهمی-دیدگاه محافظه کارانه-علوم نظری وعلوم عملی-روش تجریدی-حس گرایی-عقلانیت ذاتی-کنش های عقلانی معطوف به هدف-افسون زدایی-عقلانیت ابزاری-جوامع مکانیکی-جوامع ارگانیکی-فرهنگ سکولار-شناخت عقلی-داوری ارزشی-عقل عرفی که معمولا در سطوح دانشگاهی تدریس می شود همه در سال دوم دبیرستان آموزش داده می شود.وچون هیچ کدام از آنها در سال های قبل گفته نشده است  درک آن برای دانش آموزان بسیار سخت است. 

۲-فلسفه اولیه پیدایش وشکل گیری علم جامعه شناسی بررسی علل وعوامل مشکلات جامعه از قبیل بیکاری-فقر -فساد وفحشا-خودکشی - شکاف طبقاتی -طلاق ومشکلاتی خانوادگی و... که در قرن نوزدهم پیش آمده بودمی باشد. در سالهای گذشته و در کتابها ی جامعه شناسی دانش آموز تا حدود زیادی با مفاهیمی  مانند پایگاه اجتماعی -قدرت و نفوذ اجتماعی -انواع روابط رسمی وغیر رسمی -آشنا می شد که اورا با جامعه ومسائل آن پیوند می زد.اما امروزه وبا این نوع از کتاب های جامعه شناسی دانش آموز از آنچه در جامعه اش می گذرد (همان مشکلات مانند بیکاری -اعتیاد-فقرو...)بی خبر می شود و عملا ما اورا از این مسائل که با زندگی او در ارتباط می باشد دور کردیم .  

۳-آمیخته شدن مفاهیم درس جامعه شناسی با مفاهیم فلسفی فهم این کتاب را بسیار سخت کرده است. فلسفه با مفاهیم کلی سروکار دارد ولی جامعه شناسی با مفاهیم جزئی از این رو  ارتباط این دو علم باهم در سطح دبیزستان کار بسیار سختی است.علتش این است که هنوز دانش آموز سال دوم فلسفه نخوانده است.وبنابر این نمی تواند جامعه شناسی را درک کند وبفهمد.

رای طایفه ای

دو روز است که از انتخابات شوراهای شهرو روستا می گذرد.در اکثر شهرهای نسبتا کوچک و بخصوص شهرهای اقماری و 

مهاجر پذیر مانند اسلامشهر یا بهارستان طوایف مختلفی ازمناطق ایران بخصوص از آذربایجان شرق زندگی می کنند.این طوایف  نقش زیادی در پیروزی کاندیداهای شوراها دارند.سرابی ها وهشرودیها و میانه ایها و مغانی ها ازجمله این شهر ها هستند که به همشهری خود رای می دهندو کاندیداهایی که از تعداد همشهری کمتری بر خوردارند شانس موفقیت کمتری برای پیروزی در شوراها دارند.متاسفانه این رای طایفه ای باعث می شود که عده ای از کاندیداها که از توانمندی بیشتری  

برخودارند نتوانند به شوراها راه یابند.همچنین باید گفت که بومی های اسلامشهر (شاد شهر سابق)مانند قاسم آبادی ها  

سالوری ها -ضیابادیها-مافین آبادیها-چیچکلویها -بهرام آبادی ها وده عباسی هاکه فارسی زبان هستند و سابقه حداقل زندگی 60 ساله در این منطقه را دارند نتوانند با  دارا بودن جمییت رای دهنده حدودا 3000 تا4000هزار نفره بااین گروه های مهاجر با  

جمییت حداقل 8000تا 14000هزار نفره واجد شرایط رای دهنده در انتخابات شوراها رقابت بکنند.البته بنده موافق رای طایفه ای نیستم.چون  

۱ - در رای طایفه ای  طایفه فرد مهم می شود نه تخصص او. 

۲-رای طایفه ای ایجاب می کند تنها یک نفر را در برگه انتخاباتی بنویسیم.چوی احتمال پیروزی را افزایش می دهد. 

۳-در رای طایفه ای اولویت با منافع گروه خودی است تا منافع دیگران.این یعنی زور آزمائی طوایف نه رقابت در خدمت