معلم و تجربه

معلم و تجربه

این وبلاگ پیرامون تجربه تدریس من است
معلم و تجربه

معلم و تجربه

این وبلاگ پیرامون تجربه تدریس من است

دولت و حکومت و نقش ان در موفقیت نسلها

در میزان موفقیت یک فرد چه تفاوتی بین دولت ها و عملکرد آنها وجود دارد؟

اول:

"هنوز متولد نشده باید برای شغل و کار و مسکن و جهیزیه و خودروی او فکری بکند.بیچاره پدر و مادر.از یک طرف در تدارک بچه دار شدن و چگونگی سلامتی او و مادرش هست و کلی خوشحالی واز طرف دیگرفکر آینده بچه او را میازارد.حالا بعد از تولد شروع می کند به پس اندازکردن برای او که مبادا در آینده از قافله پیشرفت عقب نماند و حداقل از یک زندگی معمولی برخوردار باشد و نسبت به دیگر همسن وسالاش چیزی کم نیاورد.پدر و مادر نگران.حالا او بزرگ شده است.نکند توقع کند و آنها نتوانند برآورده کنند.مثلا بگوید کو پس؟چی شد؟کو خانه؟کو ماشین؟کو شغل؟شما که نمی تونستید برای من امکانات فراهم کنید چرا من را بدنیا اوردید؟"

او در یک کشور در حال توسعه زندگی می کند.تمام موفقیت یا شکستش را به والدینش نسبت می دهد.اگر بگویید کاری به دولت و حکومت داشته باشد باید بگویم اصلا و ابدا.

دوم:

"با خیال راحت ازدواج می کند.با خیال راحت بچه دار می شود.همیشه خوشحال است .چون نگران نیست.از دوران بارداری تا تولد تا مهد کودک تا مدرسه تا دانشگاه تا ازدواج فرزندش خیالش راحت است.همه جا بیمه است.به همین خاطر غصه دار نیست.عیالوار و متاهلی و این جور چیزا برای پدر و مادر مفهومی ندارد.کمتر می دود.دوشغله و سه شغله هم نیست.اهل مثلا پس انداز و روز مبادا هم نیست.بچه ها سر پدر و مادرشان داد نمی زنند که پس کو خانه و ماشین و کار."

او در یک کشور توسعه یافته زندگی می کند.بیمه دولتی یا غیر دولتی در سراسر زندگیش یار و همراه اوست.اینجا پدر و مادر خیالشان راحت است.اینجا دولت و حکومت پشتیبان نسل ها هست.

در این کشور ها اعتماد اجتماعی بین دولت و ملت حرف اول را می زند.این سرمایه عظیم اگر نبود هیچ پیشرفتی برای این کشور ها بدنبال نداشت.

دوستی تعریف می کرد که در کشور دانمارک 70 درصد حقوق کارمندان به مالیات اختصاص دارد.این یعنی اعتماد .دولت هم در مقابل هرنوع خدماتی را به شهروندانش ارائه می دهد.و این یکی از اصول دمکراسی است.اما در کشور های توسعه نیافته و یا در حال توسعه به علت همان بی اعتمادی نه دولت و نه مردم کمترین تعهد را نسبت به هم دارند.در اینجا بیشترین بار مسئولیت برای بزرگ کردن فرزندان و موفقیت آنها بر عهده پدر و مادر است.در اینجا نظام های تربیتی مثل خانواده و آموزش و پرورش به خاطر عدم حمایت درست و حسابی نیز در رسیدن به اهدافشان دچار مشکل می شوند.اینجاست که همه جوانان دوست دارند به این کشور ها مهاجرت یا سفر کنند.و کمترین تعاد مهاجر پذیری را کشورهای جهان سوم دارند.

فرار مالیاتی و اختلاس و خلاصه کلی چیزای دیگر بساط اعتماد اجتماعی را برهم زده است.جامعه شناسان اعتماد اجتماعی را بزرگترین سرمایه از نوع اجتماعی می دانند که اگر نباشد یا کم باشد کشور به توسعه پایدار نخواهد رسید.قاسم فلاح

از کلاس چه خبر(دهم-میزان سواد)

باز امروز در کلاس دوم دبیرستان اتفاقی افتاد که گفتم بنویسم تا قضاوت شما را بدانم .یک سوال ساده سر کلاس جغرافی  پرسیدم.کی می داند مرتع چیست؟از 28 نفر فقط یک نفر می دانست.برای اطمینان بیشتر همین سوال را سر یک کلاس دیگر پرسیدم.هیچ کدام نمی دانستند.خشکم زد.یعنی این کلمه را هیچ کس نشنیده بود.محال است.بعد یاد مسابقه ثانیه ها افتادم که توسط کاردان مجری شبکه سه اجرا می شد.

وضعیت آموزش و پرورش آشفته است.نمرات بچه ها واقعی نیست.قبولی ها خیلی مشکوک است.امتحانات سخت گرفته نمی شود.معدل ها آب رفته.بیشتر بچه ها برای نمره ده درس می خوانند.خیلی از این نمرات ده هم خود دانش آموز نگرفته است.پدر و مادر ها هم کمی بی خیال شده اند.دیگه چی بگویم؟

 حالا من معلم چگونه تدریس کنم؟انگیزه برای تدریس خوب کم شده.من می دانم مقصر کیست.از بالا بالا ها آب می خورد.به ما غذا میدهند اما غذای آبکی.به ما ماشین می دهند اما آبکی.به ما دیپلم می دهند اما آبکی.به ما حق زندگی می دهند اما آبکی.به ما خبر می دهند اما آبکی.به ما می گویند فکر نکن ما به جای شما فکر میکنیم.برو مدرسه ولی فقط حفظ کن .یاد نمی خواد بگیری.....

هدف تربیت در آموزش و پرورش انسان موحد است نه انسان مولد.

انسان محوری مهم نیست ایمان محوری مهم است.

نیاز های مادی مهم نیست نیازهای معنوی مهم است.

یادگیری مهم نیست محفوظات مهم است.