معلم و تجربه

معلم و تجربه

این وبلاگ پیرامون تجربه تدریس من است
معلم و تجربه

معلم و تجربه

این وبلاگ پیرامون تجربه تدریس من است

خیا بان مولوی تهران

به همه آنهایی که می خواهند تصویر جامعه امروز ایران را به دقت ببینند و بدانند که چه خبر است در این جامعه توصیه می کنم که یک سری به خیابان مولوی تهران بزنند.

دیروز سه شنبه 13/تیرماه/96به خاطر یک کار اداری راهی تهران شدم.مقصدم بیمارستان شهید اکبرآبادی(فرح سابق)در خیابان مولوی بود.می گویند که فرح همسر شاه پسرش ولیهعد را در این بیمارستان بدنیا آورده است.این خود سوالی است که چرا فرح فرزند خود (ولیعهد)را در این بیمارستان که در محله ای نسبتا جنوبی و متوسط  نشین است به دنیا آورده است؟ صبح ساعت 8 از مترو پیاده شدم و وارد خیابان مولوی شدم.پرسان و پرسان بدنبال بیمارستان گشتم و این خود فرصتی بود که  به مردم و مغازه ها و ساختمان ها از دید تاریخی و جامعه شناسی خوب نگاه کنم تا اینکه چیز های دستگیرم شد که تا به حال ندیده یا نشنیده بودم.

(خیابان مولوی خیابانی در جنوب شهر تهران می‌باشد که در حد فاصل میدان رازی و میدان قیام قرار گرفته است. این خیابان در محل ضلع جنوبی بازار بزرگ تهران قرار دارد.

این خیابان از خیابانهای قدیمی شهر تهران است و تاریخچه ساخت آن به دورهٔ ناصرالدین شاه قاجار برمی گردد. مراکز مهمی چون بازار تاریخی مولوی، بازار پارچه فروشها یا پرده فروشها، کلیسای طاطاووس، کوچه باغ ایلچی و محلی با نام کوچه مرغی (که بازار خرید و فروش انواع حیوانات است) می‌توان نام برد. برگرفته از ویکی پدیا)

اما حال و روز این خیابان امروز با وجود معتادان و دست فروشان معتاد  جور دیگری است و به نوعی زیبایی تاریخی و کارکرد اقتصادی  آن را به محاق برده است.در این محل ساختمان های مسکونی قیمت بالای ندارند.معتادان به شیشه براحتی و در روز روشن در حال کشیدن شیشه هستند.بسیاری از آنها اشیا و لوازم دست چندم و کهنه مثل کفش یا لباس یا ساعت و تسبیح را روی زمین گذاشته ودر حین خماری منتظر مشتری هستند.بعضی نیز در حال نشسته خوابند و با یک تکان ساده حتما روی زمین می افتند.چندتایی به عابر ها دست گدایی بلند می کردند.با دیدن این آدمها به ناگاه رفتم تو دل فلسفه زندگی که چرا باید سرنوشت یک عده ای اینطوری رقم بخورد؟ایا این زندگی  برای این افراد انتخابی و اکتسابی  بوده یا انتسابی؟چقدر این افراد در سرنوشت خود نقش داشتند؟آیا عملکرد حاکمان و دولتمردان ما در این 60 سال اخیر از قبل از انقلاب تا بعد از انقلاب تاثیری در سرنوشت آنها داشته است؟

پاسخ این سوالات را با یکم دانش تاریخی و جامعه شناسی می توان براحتی پیدا کرد.مسلما رابطه مستقیمی بین دولت و ملت وجود دارد.تا وقتی که حکومتی استبدادی و زورگو باشد نمی توان از مردم چندان وظیفه ای قائل شد جز اطاعت و فرمانبرداری.سرنوشت مردم در این جامعه چندان دست خودشان نیست.در این نوع جامعه اگر فقیر یا بیکار یا معتاد یا...وجود داشته باشد نمی توان چندان بر مردم فقیر و بیکار و معتاد خرده گرفت  که چرا به این حال و روز در آمدند.ترس و ناآگاهی  و نادانی دوعاملی است که مردم را از حرکت  و مشارکت جمعی  و مدنی باز می دارد.اما با این وجود بالاخره این نیرو (مردم)به حرکت در خواهند آمد.انقلاب ها شکل خواهند گرفت.حکومت های استبدای تبدیل به حکومت های مردمی مبتنی بر قانون اساسی می شوند.در اینجا مردم حق انتخاب پیدا خواهند کرد. حالا آنها می توانند در سرنوشت خود دخالت کنند.بهترین انتخاب یعنی بهترین زندگی جمعی و بهترین رفاه برای مردم.البته به این سادگی ها هم نیست که بگوییم در جوامع مبتنی بر قانون اساسی همه چیز بر وفق مراد است.یک جامعه انقلابی تا پایه های آن محکم  شود نیاز به زمان و تلاش بسیار دارد.اما همه این ها خود به وحدت دولت و ملت وابسته است.بالا بودن اعتماد اجتماعی بین ملت و دولت یکی از ارکان شکل گیری جامعه سالم است.من اعتقادم اینست که حاکمان ما در این 38 سال پس از انقلاب کوتاهی های زیادی داشته اند.اگر معتادی در خیابان براحتی  و در روز روشن مشغول شیشه کشیدن است حتما او مسیر خوبی پیش رویش نبوده است که انتخاب کند و هدایت شود.پدری یا مادری که کودکشان را هنگام پیاده روی به حال خود رها کنند حتما او زمین خواهد خورد یا به چاله یا چاه خواهد افتاد.بیاین قبول کنیم که همه ما چه مسولان رده بالا  و چه من معلم و نویسنده و  استاد دانشگاه و ...همه همه در پیدایش وضع موجود دخیل هستیم.آموزش لازم و وضع قوانین و مقرارت و پایبندی به این قوانین و تعهدی انسان دوستانه همه افراد جامعه چه به این مردم و این جامعه حتما ما را به جایگاه کشور های توسعه یافته خواهد رساند.آنچه که مهم است کاربرد عقلانیت در این راه است.خرد و اندیشه به عنوان پیامبر درونی شناخته می شود.همه چیز باید بدور از تعصب باشد.تعصب نژادی ودینی و قومی و ملی و ...ما را گمراه خواهد کرد.نگاه جهانی را باید در برنامه های تربیتی مدارس گنجاند.