معلم و تجربه

معلم و تجربه

این وبلاگ پیرامون تجربه تدریس من است
معلم و تجربه

معلم و تجربه

این وبلاگ پیرامون تجربه تدریس من است

از کلاس چه خبر(نهم _ مردانگی و گذشت)

امروز بازهم از آن اتفاق های جالب درکلاس پیش آمد که دلم نیامد آن را ننویسم.

به محض ورود به کلاس یک دعوای نوجوانی بین دو دانش آموز را دیدم.خیلی خونسرد به آن دعوا نگاه کردم.کم کم بچه ها با دیدن سکوت و وقار و ابهت معلمشان آن دونفر را از هم جدا کردند و من نیز با کمی تذکر به این زد و خورد پایان دادم.اما این پایان ماجرا نبود.ابتدا با نظم دادن به کلاس به قول یکی از دانش آموزان یک محکمه ای را انداختم که در آن هر دو طرف دعوا  و کلیه بچه های کلاس به یک آرامشی رسیدند که در نهایت با عذر خواهی یکی از طرفین دعوا ماجرا پایان یافت.

اما جالب بودن این واقعه کجاست؟

یکی دو روزی است که یک دانش آموز جدید به مدرسه ما آمده است.او از یک محله دیگر و مدرسه ای دیگر آمده است.با دانش آموزان ومعلمان آشنا نیست. با مدرسه جدید و فضای آن کمتر اشناست.طبیعی است که اگر بخواهد با این محیط  جدید مچ شود کمی دشوار است.مضافا اینکه نوجوان های محلی از یک احساس برتری جویانه بر خوردارند و معمولا با غریبه ها براحتی دوست نمی شوند.طبیعی است  که آن فرد جدید وغریبه هم نمی خواهد بچه های محله او را ضعیف بپندارند.از این رو احتمال دعوا بالا می رود. رفتارفرد غریبه  تا چند روزی  زیر ذربین  دیگر دانش آموزان قرار می گیرد.یک برخورد کوچک از سوی فرد جدید با سوظن بقیه مواجه می شود.در این جا احتمال زد و خورد بالا می رود.نوجوان تازه وارد نیز می خواهد به شیوه ی زور مندانه قدرت خود را به دیگران نشان دهد.خوب نتیجه مشخص است.در این حالت یک دعوا و تنش و زد و خورد پیش خواهد افتاد.

من شروع کردم به سخنرانی.بعد از گفتن چند جمله دانش آموز جدید اجازه خواست که صحبت کند. من به او اجازه دادم. او در صحبت هایش حرف های جالبی زد که حاضرین را به نوعی به وجد در آورد.خود من نیز از نحوه گفتار او کمی تکان خوردم.البته سعی کردم هر جا او به خطا می رود صحبت های اورا قطع کنم.او در یکی جملاتش حدیثی از حضرت علی گفت که نشان داد او  فهمیده  است.او گفت حضرت علی (ع) می فرمایند که حق را بگو اگر چه به ضرر تو باشد.البته حرف های دیگر هم زد که جای گفتنش  نیست .سپس من هم تا حد ممکن در جهت دفاع از او و حل موضوع چند نکته گفتم که حاضرین و از جمله دانش آموز جدید به نوعی از کار خود ابراز ندامت و پشیمانی کردند ودر نهایت دانش آموز جدید با وجود اینکه کمترین تقصیر را داشت و با وجود اینکه یک سال از بقبه بزرگتر بود اجازه خواست تا از طرف مقابلش عذر خواهی کند.او این کار را کرد و با تشویق حاضرین روبرو شد.بعد از آن یکی از دانش آموزان آمد و گفت من تمام سوالات و تمریناتم را که نوشته ام به او خواهم داد وبه در درسهایش کمک خواهم کرد.

بچه های کلاس یادگرفتند که هنر دوست پیدا کردن خیلی لذت بخش تر از  دشمن تراشی است.من مطمئن هستم او در آینده بهترین دوست کلاس خواهد شد.

او آینده خوبی خواهد داشت.شجاعت و مردانگی او در عذر خواهی کردن من و همه دانش اموزان را تحت تاثیر قرار داد.

بیایم گذشت و فداکاری را تدریس کنیم.لذتی که در بخشش است در انتقام نیست.