معلم و تجربه

معلم و تجربه

این وبلاگ پیرامون تجربه تدریس من است
معلم و تجربه

معلم و تجربه

این وبلاگ پیرامون تجربه تدریس من است

از کلاس چه خبر(هفتم)

تا بحال شنیدید که می گویند اگر در شهری همه مردم کج راه بروند در آن صورت مردم به  کسی که راست راه می رود می خندند.حکایت امروز ما از کلاس درس همین موضوع را بیان می کند که شنیدنی و البته خنده دار  و شایدم گریه دار است.

طبق معمول هفته رفتم کلاس درس اقتصاد .ابتدای شروع کلاس ازهمه سوال کردم که کدامیک از شما درس قبل را نخواندید؟ دیدم که از 35 نفر حاضر 30 دانش آموز دست بردند بالا که ما نخواندیم. سپس سوال کردم که چه کسی درس خوانده است؟ دیدم 5 نفر باقی مانده دست بردند بالا که ما خواندیم. چون تعداد این گروه از افراد  کم بود بقیه به آنها خندیدند. در اینجا من از خنده روده بر شدم و گفتم که عجب روزگاری شده است. کسی که درس می خواند مورد تمسخر بقیه قرار می گیرد.گویا درس نخواندن یک هنجار است و  درس خواندن یک نابهنجاری.کسی که درس بخواند هنجار شکن است.

از کلاس چه خبر؟چهارم

سه شنبه 15/11/1392

زنگ سوم

کلاس چهارم یا همان پیش دانشگاهی سابق

هنوز وارد کلاس نشدم دیدم که بچه ها یکی یکی با هیجان خاصی از کلاس فرار می کنند.گویا  شیری از قفسش بیرون آمده ودنبال تماشاگرانش می دود تا یکی را بخورد.نقشه آنها برای تعطیل کردن مدرسه حساب شده نبود.آنها گاز اشک آور از نوع فلفل تند زده بودند تا کلاسشان تشکیل نشود.جالب است که براحتی هم تقصیر راهم به گردن دیگران می انداختند.می گفتند از بچه های سوم بودند.ما نبودیم.هیچ کس هم حاضر نبود مقصر را معرفی کند.

آنروز هوا سرد وجاده ها همه یخبندان بود.مدارس ابتدایی تعطیل شده بود.تعدادی از دانش آموزان غایب بودندکه می توان حدس زد  عمدا مدرسه نیامده بودند.

یک سوال:چرا نوجوانان در این موقعیت سنی وتحصیلی به این رفتار های نابهنجار دست می زنند؟

شاید پاسخ دادن به این سوال در قالب نظریه های علمی از نوع جامعه شناسی و روانشاسی بسیار طولانی شود و یا سخت وپیچیده که جای آن در این وبلاگ نیست.از این جهت به زبان ساده تر و به بضاعت اندک علمی وتجربی خود به آن پاسخ می دهم.

اصولا عدم پایبندی افراد یک جامعه به ارزشها وهنجارها ناشی از بحران معنا در زندگی است که نتیجه آن بروز رفتارهای نابهنجار است.تعریف از زندگی خوب و مشخص کردن مسیر زندگی کمک شایانی به افراد به خصوص جوانان ونوجوانان می کند.حتما شما اصطلاح جامعه پذیری یا همان اجتماعی شدن را شنیده اید.کانال جامعه پذیری افراد بسیار مهم است.تعریف از زندگی خوب وسعادتمند یکی از ارزشهای والا است که در کانال جامعه پذیری ریخته می شود و اگر این ارزش به درستی آموخته شود آنوقت از کودکان خام افراد هدفدار و شاد و پر امید بیرون می آید که همه از آن سود خواهد برد.

پس مشخص شد که اشکال کار کجاست.عوامل جامعه پذیری که شامل خانواده-مدرسه-دولت-رسانه هاو... هستند در کار تعریف درست از معنای زندگی درست عمل نمی کنند و یا شرایط مادی زندگی را متناسب با مفهوم درست زندگی (یا همان تعریف معنوی از زندگی) فراهم نمی کنند.اما تعریف درست از معنای زندگی  با چه شاخص هایی مشخص می شود؟آیا عوامل جامعه پذیری همه ی این شاخص ها را برای اجتماعی کردن افرادشان بکار می برند؟هماهنگی بین این عوامل در اجتماعی کردن نوجوانان نیز نکته یبسیار مهمی است که نباید از نظر دور داشت.نبایدبین خانواده با دیگر نهاد های جامعه در اجتماعی کردن کودکان و نوجوان تضاد یا ناهماهنگی وجود داشته باشد.

ارزشها وعقاید کلان هر جامعه مشخص کننده ی ابعاد مختلف زندگی مادی ومعنوی افراد آن جامعه است.در جوامع اسلامی زندگی تعریف خاص خود را دارد که تا حد زیادی با کشور های غربی وسکولار متفاوت است.در اینجا برارزشهایی چون عبادت خداـتوکل بر خدا ـاعتقاد به جهان آخرت واموری ازاین قبیل تاکید می شود.امور دنیوی نیز تابع امور معنوی هستند.بنابراین در جوامع اسلامی زندگی مفهومی الهی و دنیوی دارد.بر حسب این نگرش و رویکرد نظام خانواده و نظام آموزشی و دیگر نظام های جامعه از طریق همان کانال جامعه پذیری شروع به اجتماعی کردن افراد خود می کنند.

حال اگر یکی از این به اصطلاح خرده نطامها یا همه آنها نتوانند وظایف خود را خوب انجام دهند بدون شک نابهنجاریهایی از سوی افراد جامعه بروز خواهد کرد که نمونه آن در مدارس هر روز اتفاق می افتد.

اینکه پدر ومادر(خانواده) ودولت ورسانه ها ودیگر سازمانها چگونه برای افراد خود زندگی کردن را توام با تربیت اسلامی تعریف می کند نه در تخصص ماست ونه به حوصله بحث ما در اینجا مربوط می شود.حوزه تخصص ما نظام آموزشی است که می توانیم در این خصوص  مطالبی را در حد تجارب خود برای یک تعریف درست از زندگی دانش آموزی در محیط مدرسه ارائه کنیم.

محیط مدرسه فقط جای یادگیری نیست.محیط مدرسه جای شادی کردن وتفریح کردن هم هست.اگر در گذشته وظیفه آموزش وپرورش تولید علم یا تولید عده ای فارغ التحصیل بود امروزه ودر نظام های جدید آموزش وپرورش سرلوحه تعلیم وتربیت در یک جمله خلاصه می شود"شوق زندگی را به دانش آموز بیاموزیم" این یکی از عوامل رشد پایدار در جامعه است.بنابراین اگر بتوانیم محیط مدرسه وکلاس درس را برای دانش آموز به شیوه های مختلف جذاب کنیم در آن صورت هیچ نوجوانی برای فرار از مدرسه نقشه نمی کشد.

در بند 12 آیین نامه اجرایی مدارس مصوب 1379 شورای عالی آموزش وپرورش در تبیین وظایف مدیران مدارس چنین آمده است:

یکی ازوظایف مدیران مدارس فراهم کردن شرایط لازم برای جلوگیری ازخستگی مفرط دانش آموزان از طریق:

1ـنظارت مستقیم بر فعالیت های آموزشی وپرورشی مدرسه

2ـ نشاط آورساختن محیط مدارس واستفاده از روش های مناسب تشویق

برای نمونه مدیران می توانند در زنگهای تفریح با رعایت جوانب امر موسیقی های  رادیو را برای دانش آموزان پخش کنند.اگر این کار در روزهای ماه محرم یا ایام دهه فجر امکان پذیر می شود در بقیه روز های سال هم امکانش وجود دارد.دانش آموزان خیلی دوست دارند که با معلمان خود به اردوهای تفریحی یا حتی علمی بروند که این مورد بسیار کم اتفاق می افتد یا اصلا اتفاق نمی افتد.دیگر از آن فوتبالهای معلمان با دانش آموزان در حیاط مدرسه خبری نیست.بیشتر دانش آموزان برای ماندن در مدرسه برای دیدن مراسم دهه فجردر زنگ آخر رغبتی نشان نمی دهند و همه دوست دارند بجای نشتن در روی زمین سرد و دیدن مراسم خشک وبی روح وشنیدن حرف های تکراری ترجیح می دهند به خانه بروند تا در آنجا با لب تاب یا موبایل خود سرگرم شوند

البته نکته مهمتر است اینست که به دلایل مختلف دانش آموز به آینده تحصیلی خود برای کسب موفقیت در زمینه ی شغلی امیدوار نیست.او وقتی معلم خود را میبیند که شغل دوم دارد یا وقتی از منابع مختلف می شنود که بسیاری از تحصیل کرده ها بیکارند ویا برای پیدا کردن کار نیاز به پارتی هست او دیگر نه از مدرسه و کلاس خوشش می آید نه از علم ویادگیری ودانش اندوزی.دیگر برای او ثروت مهمتر از علم شده.در این جاست که از مدرسه فرار می کند.با معلم مشکل پیدا می کند.نمره هایش پایین می آید.در بیرون از مدرسه سیگار می کشد.در کلاس درس حواسش پرت است.بدون کیف وکتاب به مدرسه می آید.غیبت می کند.تاخیر می کند.تمرین حل نمی کند یا از روی دفتر دیگران می نویسد.سر درس تاریخ وعلوم اجتماعی و... می خوابد ویا شاید هم به پول و ماشین و خوش گذرانی در کشور امارات وتایلندفکر می کند.این تعریف ما از زندگی ومعنای رندگی برای اوست.او پرورش یافته همان جامعه پدیری است که در بالا به ان اشاره شد.بدانیم که او مقصر نیست.

در آخر باید گفت که حل این مسائل فرا دستگاهی است.البته مهمترین دستگاه در این خصوص نظام سیاسی است. هماهنگ کننده اصلی نهاد های سیاسی است.یک مدیریت کلان لازم است.

هرکس زمانی بهتر کار می کند که از آن احساس لذت می کند.