معلم و تجربه

معلم و تجربه

این وبلاگ پیرامون تجربه تدریس من است
معلم و تجربه

معلم و تجربه

این وبلاگ پیرامون تجربه تدریس من است

الگوی ایرانی اسلامی

امروز روز جهانی حضرت علی اصغر(ع) است.چه اسم قشنگی.چه روز پر معنایی.در بیش از 100کشور دنیا مثل آمریکا وبیشتر کشور های اروپایی این مراسم برگزار می شود.این یک موفقیت است که توانستیم مظلومیت(شهید) یک کودک شش ماهه را به جهانیان نشان دهیم.
اما دو روز پیش هم(93/8/7) روز جهانی کوروش فرمانروای خوشنام ایرانیان بود.پادشاهی که آوازه اش در جهان به خاطر رفتارش در نبرد با مخالفانش پیچیده است.او که به ادیان و فرهنگ دینی مردم احترام می گذاشت.او که بیانیه حقوق بشر را برای اولین بار در جهان مطرح کرد.
اما حرف اصلی اینها نیست.حرف اصلی این است که چرا ما فقط به ارزشهای دینی مان توجه داریم ولی ارزشهای ملی مان را کمترین توجهی نمی کنیم.مگر ما نمی گوییم می خواهیم یک الگوی ایرانی اسلامی به جهانیان ارائه کنیم.پس این کارها چه مفهومی دارد؟

از کلاس چه خبر(هفتم)

تا بحال شنیدید که می گویند اگر در شهری همه مردم کج راه بروند در آن صورت مردم به  کسی که راست راه می رود می خندند.حکایت امروز ما از کلاس درس همین موضوع را بیان می کند که شنیدنی و البته خنده دار  و شایدم گریه دار است.

طبق معمول هفته رفتم کلاس درس اقتصاد .ابتدای شروع کلاس ازهمه سوال کردم که کدامیک از شما درس قبل را نخواندید؟ دیدم که از 35 نفر حاضر 30 دانش آموز دست بردند بالا که ما نخواندیم. سپس سوال کردم که چه کسی درس خوانده است؟ دیدم 5 نفر باقی مانده دست بردند بالا که ما خواندیم. چون تعداد این گروه از افراد  کم بود بقیه به آنها خندیدند. در اینجا من از خنده روده بر شدم و گفتم که عجب روزگاری شده است. کسی که درس می خواند مورد تمسخر بقیه قرار می گیرد.گویا درس نخواندن یک هنجار است و  درس خواندن یک نابهنجاری.کسی که درس بخواند هنجار شکن است.

از کلاس چه خبر (ششم)

یک کلاس تاریخ چه ویژگی های باید داشته باشد؟

نقل مطالب آن بی کم و کاست.(تاریخ نقلی)

نقل مطالب آن و مقاسیه آن با شرایط فعلی همراه با تحلیل (تاریخ تحلیلی).

ما تاریخ می خوانیم که از آن چیزی یاد بگیریم.حضرت امام خمینی(ره) در یک جمله معروف فرموده اند:تاریخ معلم انسانهاست .

یعنی از تاریخ باید درس بگیریم تا دیگر آن را تکرار نکنیم.تاریخ سرگذشت زندگی اجتماعی انسانهاست.یعنی در تاریخ می خوانیم که چه بر سر انسانها گذشته است.

امروز در کلاس تاریخ ایران و جهان 2 سوم انسانی در درس اول از تحولات مذهبی پدید آمده در اواخر قرون وسطی در اروپا مطالبی را برای دانش آموزان به نقل از کتاب بیان کردم.این مطالب شامل موارد زیر است:

1- در قرون وسطی همه ی دانش ها در اختیار کلیسا بود.

2-همه ی مردم رعایای کلیسا بودند.

3-هر گونه تفسیرو توضیع کتاب مقدس واحکام مسیحیت جز از طریق کلیسا و رهبران آن نباید صورت بگیرد.

بعد از آن معدودی از دانش آموزان هر یک به ظن خود مطالبی را  بیان کردند که در نوع خود جالب اما جنجال بر انگیز بود.تحلیل بحث را من با یک سوال آغاز کردم.

آیا می توانید مصداق این نوع از ویژگی های قرون وسطی را در دنیای امروز پیدا کنید؟

پاسخ ها عبارت بود از کشتار های مردم در غزه و فلسطین توسط اسراییل.

قتل و غارت مردم عراق وسوریه توسط داعش وادعای خلیفه گری رهبر آنان بر تمام مسلمانان.

برخورد با بد حجابی یا بی حجابی.

برخورد قهری با صاحبان خرد واندیشه و روزنامه نگاران.

شاگردان از بین این مطالب ترجیع دادند موضوع حجاب را با دید عقلی و تاریخی بررسی و تحلیل کنند که البته بدلیل بی تجربگی در آداب فرهنگ گفتگو بحث آنان کلاس را کمی از هدفش دور کرد که من آنرا جمع کردم ولی به هدفی که می خواستم یعنی رشد استدلال کردن بچه ها از جریانات تاریخی رسیدم.

خلاصه تاریخ را باید برای بچه ها طوری بازگو کرد که برای آنها درس شود تا در زندگی فردی و اجتماعی از آن استفاده کنند.در غیر آن صورت ما دوباره مجبور می شویم تاریخ را تکرار کنیم واین یعنی عقب ماندگی.

علت جنگ و کشتار و دروغ و خلاف کاری در بین مسلمانان

تاریخ انتشار: ۲۰ تیر ۱۳۹۳ - ۰۲:۵۴

سیاست

چرا برخی از مسلمانان جزء دروغگوترین و خلافکارترین مردمانند؟!

"خواجه نصیر الدین " دانشمند بزرگ روزگار در بغداد مرا درسی آموخت که همه ی درس بزرگان در همه ی زندگانیم برابر آن ناچیز می نماید و آن این است :

در بغداد هرروز بسیار خبرها می رسید از دزدی , قتل و تجاوز به زنان در بلاد مسلمانان که همه از جانب مسلمانان بود . روزی خواجه نصیر الدین مرا گفت می دانی از بهر چیست که جماعت مسلمان از هرجماعت دیگر بیشتر گنه می کنند با آنکه دین خود را بسیار اخلاقی و بزرگمنش می دانند ؟

 

من بدو گفتم : بزرگوارا همانا من شاگرد شمایم و بسیار شادمان خواهم شد اگر ندانسته ای را بدانم .

 

خواجه نصیر الدین فرمود:

 

 هر گاه به تو فرمانی می دهند , آن فرمان " اما " و " اگر"دارد .

 

تو را می گویند :

 

دروغ نگو ..... اما دروغ به دشمنان اسلام را باکی نیست .

غیبت مکن ... اما غیبت انسان بدکار را باکی نیست.

قتل مکن ... اما قتل نامسلمان را باکی نیست .

تجاوز مکن ... اما تجاوز به نامسلمان را باکی نیست .

 

و این " اماها " مسلمانان را گمراه کرده و هر مسلمانی به گمان خود دیگری را نابکار و نامسلمان می داند و اجازه هر پستی را به خود می دهد و خدا را نیز ازخود راضی و شادمان می بیند .

 

 

منبع: ابوالحسن کسلانی, اسرار اللطیفه و الکسیله

 

این مطلب از سایت پارسینه آورده شده است.

درب های آهنین

آیا می توان جلوی اندیشه را گرفت؟

من می اندیشم پس هستم.(دکارت)

هستم اگر می روم گر نروم نیستم.(علامه اقبال لاهوری)

بسیاری از معلمان هستند که تا مقاطع بالا درس می خوانند.فوق لیسانس و دکترا.بسیاری از آنها تحصیل و ادامه آن را ضرورت زندگی خود می دانند و عشق و علاقه بسیاری برای تدریس در مقاطع دانشگاهی را از خود نشان می دهند.اما متاسفانه آموزش وپرورش مانع خروج آنها از آموزش وپرورش می شود.این معلمان که اکثر آنها هم با تجربه هستند و توانایی خوبی هم برای تدریس در دانشگاه ها را دارند معمولا تدریس خوبی را در مدارس انجام نمی دهند .زیرا انگیزه کافی  برای باقی ماندن در آموزش وپرورش با حقوق کم برای آنها نیست.در گذشته اساتید دانشگاه ها ابتدا در آموزش و پرورش تدریس می کردند و بعد ها با اخذ مدارک بالاتر از لیسانس به تدریس در دانشگاه ها می پرداختند.برای نمونه اساتیدی مانند دکتر باستانی پاریزی که روزگاری در مدارس کرمان معلم بود وبعد ها با ادامه تحصیل به دانشگاه تهران رفت و پله های ترقی را یکی یکی طی کرد وشد استاد بی فروغ ایران.استادی برای تمام تاریخ.

هستند بسیاری دیگر از همین اساتیدی که روزگاری معلم بودند و اکنون استاد دانشگاه. اکنون سوال اینست که آیا بها ندادن به این گروه از معلمان و حتی معلمان دیگری که شوق زیادی به کسب علم ودانش دارند نتیجه ای جز کاهش انگیزه برای تدریس در کلاس ندارد؟شاید اگر متناسب با سابقه تجربه و مدارک دانشگاهی حقوق برابر با اساتید دانشگاه به معلمان پرداخت می شد این عزیزان در آموزش وپرورش با انگیزه ی بیشتری تدریس می کردند و آنوقت این نهاد عریض وطویل مانند کشورهای توسعه یافته ژاپن و آلمان و فرانسه و دیگر کشورهای پیشرفته عامل اصلی توسه یافتگی می شد.

 و معلمان نیز در ردیف قشر بالای جامعه می شدند.البته این را هم بگویم که این تنها دلیل برای خروج از آموزش وپرورش نیست.اگر یک سیستم دقیق و حساب شده  و توام با عدالت برای رتبه بندی معلمان وجود داشت  در آن صورت شاید بسیاری از فارغ التحصیلان دانشگاه حسرت معلم شدن را می خوردند.بنابراین یک رکود پیشرفت اساسی در آموزش و پرورش وجود دارد که مانع می شود معلمان عزیز در مقاطع مختلف از خود انگیزه ای بالا برای تدریس خوب از خود نشان دهند.