معلم و تجربه

معلم و تجربه

این وبلاگ پیرامون تجربه تدریس من است
معلم و تجربه

معلم و تجربه

این وبلاگ پیرامون تجربه تدریس من است

روزنگار دی ماه 96

حال ایران  این روز ها چندان خوب نیست.آلودگی داریم.گرانی داریم.باران و برف نداریم.تظاهرات و شورش در شهرهای مختلف داریم.اختلاس و دزدی داریم.فرار مغزها داریم.بیکاری داریم.و کلی چیز های دیگر.چکار کنیم؟دولت چه وظیفه ای دارد؟ما چه وظیفه ای داریم؟در این گیر ودار آیا باید نا امید شد یا باید امید وار بود؟

عده ای معتقدند دولت مسئول همه این گرفتاری ها و مشکلات است و همه چیز بر می گردد به دولت.این دولت است که باید به داد مردم برسد.

عده ای دیگر علل این بدبختی ها را به گردن عوامل خارجی می اندازند.آمریکا و استکبار جهانی و نظام سرمایه داری نمی گذارند ما پیشرفت کنیم.

در این بین عده ای با دید عمیق تر به موضوع نگاه می کنند.آنها معتقدند که میوه های تلخ و بد مزه امروزی حاصل فرهنگ و تاریخ ما طی چند دهه اخیر است.این گرفتاری ها و مشکلات نه حاصل عملکرد این دولت یا ان دولت است.این ها از نبود یک برنامه دراز مدت فرهنگی و تاریخی و... درست و منطقی است.هر دولتی آمده یا هر حکومتی آمده خود برنامه ای آورده که با قدرت و سیاست عجین شده بدون اینکه مناسب منافع ملت یا مناسب این کشور و فرهنگ این مرز و بوم بوده باشد.

دامپینگ چیست؟

‍ (http://modir-robot.ir/axnegar/5tp0yggiITf0Ip/5950778.jpg) ‍ دامپینگ چیست؟!

خیانت بزرگی بنام دامپینگ در جامعه در حال وقوع است . هوشیار باشید .
یک فروشگاه زنجیره ای را تجسم کنید. بسیار بزرگ. بسیار شیک. وارد محله ای می شود. محله ای با مردمانی از طبقه متوسط. نبش اصلی ترین چهار راه محله، زمینی به وسعت 10 هزار مترمربع را می خرد. آن را در هفت طبقه می سازد. با پله برقی، آینه ها و لامپ های زیبا.
خوشحالید نه؟
فروشگاه شروع به کار می کند. تعداد زیادی از اهالی محل را هم استخدام می کند. ولی فقط چند ساعت در هفته. مثلا روزی یکی دو ساعت. چه خاصیتی دارد؟ روشن است که وقتی خانم خانه دو ساعت در فروشگاهی که با آن همه زلم زیمبو و رعایت قواعد مارکتینگ چیده شده کار می کند، خرید روزانه اش را هم از همانجا انجام خواهد داد. بخصوص که قیمت ها هم پائین تر از عباس آقای میوه فروش و حسین آقای پارچه فروش است. حتی پائین تر از قیمت تمام شده! به این می گویند دامپینگ! جالب اینکه خانم عباس آقا هم میوه اش را تازه از همان فروشگاه می خرد. چرا؟ چون عباس آقا سالها هرچه میوه بد داشته که کسی نخریده بوده به منزل آورده. الان خانم عباس آقا خودش دارد کار می کند. با حقوق خودش حسرت سالیان را از دلش در می آورد.
چند ماهی گذشته. کار و بار عباس آقا و حسین آقا خراب است. درآمدشان اجاره مغازه شان را هم در نمی آورد. شاگرد مغازه اخراج می شود و می رود در فروشگاه زنجیره ای استخدام می شود. هفته ای 10 ساعت. ولی حقوق ساعتی اش بالاست. این حقوق ساعتی آنچنان توقع او را بالا برده که جای دیگری نمی تواند کار پیدا کند.
دو سال گذشته. عباس آقا در شرف ورشکستگی است. آخرین مقاومت ها را کنار می گذارد و مغازه را تعطیل می کند. او نیز به فروشگاه زنجیره ای می رود و زیر دست شاگرد سابقش که حالا یکی از انباردارهای فروشگاه است استخدام می شود. همسرش اما اخراج شده است. چون انتظار داشته بعد از دو سال حقوقش یا دست کم ساعت کارش اضافه شود.
چهار سال گذشته است. صاحب مغازه عباس آقا دو سال است اجاره ای نگرفته است. از وقتی عباس آقا مغازه اش را خالی کرده یکی دو مستاجر عوض کرده که هیچکدام بیش از یکی دو ماه دوام نیاورده اند. کاسبی نیست. مغازه ها را به قیمت ارزانی می فروشد به یک بساز و بفروش.
سال پنجم دیگر محله مردمانی از طبقه متوسط ندارد. حسین آقا و شاگردش هر دو کارگر ساختمانی هستند. قیمت های فروشگاه زنجیره ای بالاست. سود هشتصد درصدی روی قیمت تمام شده کالا عادی است. فروشگاه حقوق ساعتی را کم کرده. تعداد بیشتری را با ساعت های کمتر استخدام کرده است.
سال هفتم. فروشگاه محله را به خاک سیاه نشانده. کسی دیگر در آن محله پس اندازی ندارد. فروشگاه کالاهایش را به سایر شعبه ها انتقال می دهد. این شعبه تعطیل است. مردم فقیر منطقه قدرت خرید از چنین فروشگاه باکلاسی را ندارند!
این اتفاقی است که هر روز در آمریکا می افتد. صاحب فروشگاه همان یک درصد است و ساکنین محله همان 99 درصد. فقرا فقیرتر و پولدارها پولدارتر می شوند. شهردارهای مناطق و شهرهای کوچک هر روز با التماس از مردم می خواهند که به جای خرید از فروشگاه های عظیم، از بیزینس های محلی (عباس آقا و حسین آقا) خرید کنند. ولی اغلب مردم با همین طرز فکر شما خریدشان را از غول های بزرگ انجام می دهند. شیک. ارزان!
از خودتان بپرسید چرا اروپا غول های آمریکایی مثل والمارت را محدود کرده؟ جالب اینکه به دلیل همین محدودیت متهم به کمونیست بودن و مخالفت با تجارت آزاد هم می شود.
نه دوست عزیز. هرکه ارزان می فروشد برای رضای خدا ارزان نمی فروشد!
اگر چین سیب و پرتقالش را با ضرر وارد کشورتان می کند و ارزانتر از باغدار شما میفروشد برای این است که می خواهد باغدار باغش را نابود کند و ویلا بسازد. اگر چین پیراهن مردانه را در تهران می فروشد 5000 تومن و شما برای دوختن همان پیراهن باید 10 هزار تومن مزد بدهی، فقط به دلیل ارزانی نیروی کار چینی نیست! بلکه دارد دامپینگ می کند! قضیه خیلی ساده است .
این قضیه متاسفانه دلیل اصلی تعطیلی کارخانجات اخیر است


برگرفته از پژوهش جامعه شناس جمالو

تناقض ها

‍ (http://modir-robot.ir/axnegar/IdfDeQ9nOKKSZ4/4193898.jpg) تناقض‌ها

آدم اخلاقی از هیچ چیز به اندازۀ سیاست، گریزان نیست؛
آدم اخلاقی از هیچ چیز به اندازۀ سیاست، ناگزیر نیست.

آدم سیاسی از هیچ چیز به اندازۀ اخلاق، در درازمدت سود نمی‌برد؛
آدم سیاسی از هیچ چیز به اندازۀ اخلاق، احساس بی‌نیازی نمی‌کند.

اخلاق به چیزی به اندازۀ انصاف قائم نیست؛
انصاف، دشمنی سرسخت‌تر از شبه‌اخلاق ندارد.

سیاست، از هیچ چیز به اندازۀ دین ارتزاق نکرده است؛
دین، از هیچ چیز به اندازۀ سیاست آسیب ندیده است.

جامعه چاره‌ای جز اقبال به آدم‌های فرهنگی ندارد؛
آدم‌های فرهنگی جز بیچارگی نصیبی از جامعه ندارند.

دین نخستین دستاویز مردم عامی در مواجهه با مسائل مختلف است؛
دین، آخرین منبع الهام‌بخش دانشمندان مستأصل است.

اخلاق، مادر دین است و سیاست، دایۀ آن؛
دایۀ مهربان‌تر از مادر نداریم؛ خصوصا در زمان بی‌مادری.

فقر، دین را به محاق می‌برد؛
دین، فقر را به معراج می‌برد.

مرز میان خرافه و معنویت از موی باریک‌تر است؛
باریک‌بینی‌های علمی و عقلی، معنویت را مختل می‌کند.

#رضابابایی
96/5/30

جان آگه با #فرهیختگان
@IRANIntellectuals

ریاکاری و رنج

ریاکاری و رنج

نفاق یعنی هماهنگ نبودنِ بخش‌های مختلف وجود انسان؛ شخص منافق به گونه‌ای است که بود و نمودش، گفتار و کردارش و باورها و احساساتش هماهنگ نیستند. گذشته از این شخص منافق درصدد آن است که افراد و گروه‌های مختلف را از خودش راضی کند؛ ازاین‌رو شخصِ ریاکار وحدتِ روانی و یک‌پارچگیِ شخصیت ندارد:

پرکندگی از نفاق خیزد
پیروزی از اتفاق خیزد
(کلیات شمس، چ فروزانفر، غ 702)

 می‌توان گفت که وحدت روانی «کافر» از «منافق» بیشتر است. در آیه‌ای از قرآن می‌خوانیم که جایگاه منافقان در دوزخ بدتر از کافران است و منافقان در پایین‌ترین و بدترین جای دوزخ قرار می‌گیرند. در کمدی الهیِ دانته نیز دوزخ نُه دایره، به طرف پایین، دارد و ریاکاران در دایره هشتم قرار دارند. توصیفی که دانته از ریاکاران به دست داده است، بسیار جالب است: دورویان شنلی پوشیده‌اند که از بیرون طلایی رنگ و از داخل از جنس سرب است و آنها به کندی و به سختی قدم برمی‌دارند؛ یعنی تکامل روحی آنها بسیار به کندی انجام می‌شود، یا کاملاً متوقف می‌شود (کمدی الهی، بخش دوزخ، سرود 23).

اگر بپذیریم که زندگی پس از مرگ ادامۀ معقول و منطقی همین زندگی دنیایی است و عذاب‌های دوزخ درواقع باطن کارهای زشت آدمی‌اند، آنگاه می‌توان گفت به این سبب ریاکاران و منافقان در جهنم بیشتر و سخت‌تر از کافران عذاب می‌بینند که در این دنیا وضعیت روحی آنها به مراتب بدتر از کافران است. به سخن دیگر، ریاکاران در نگرانی و تشویشِ خاطر بسیار زیادی به سر می‌برند. شاید این نکته را بتوان چنین تبیین کرد که کافران، در قیاس با منافقان، از وحدتِ روانیِ بیشتری برخوردارند؛ زیرا که تکلیف آنها با خودشان و تکلیف دیگران با آنها کاملاً معلوم است و آنها دقیقاً می‌دانند که از خود و دیگران چه انتظاری دارند و بدون پرده‌پوشی و پنهان‌کاری، آشکارا در پی مقاصد خود هستند و همین هدفمندی، شفاف‌سازی و یک‌جهتی وحدتی به شخصیت آنها می‌بخشد که آرامش خاطرشان را فراهم می‌آورد، ولی منافقان و ریاکاران به خاطر اینکه در موقعیت‌های گوناگون نقاب خود را عوض می‌کنند و دائماً دودل و مرددّند، طبعاً شخصیتی ازهم‌گسیخته و فاقد وحدت روانی پیدا می‌کنند و به همین دلیل آرامش روحی خود را از دست می‌دهند و همین باعث می‌شود که آنها پیوسته ناآرام و مضطرب باشند. این ناآرامی در ذات نفاق نهفته است، لذا به گفتۀ مولانا، اگر یک منافق را منافق بخوانید، حالش بد می‌شود، گویی که عقربی در درون او خلیده است:

مؤمنش خوانند، جانش خَوش شود
ور منافق گویی، پر آتش شود

نام او محبوب از ذاتِ وی است
نام این مَبْغوض از آفاتِ وی است

میم و واو و میم و نون تشریف نیست
لفظِ مؤمن جز پی تعریف نیست

گر منافق خوانی‌اش، این نام دون
همچو کژدم می‌خلد در اندرون

گرنه این نام اشتقاقِ دوزخ است
پس چرا در وی مذاقِ دوزخ است؟

(مثنوی، د 1/ 294-294)

در نقطۀ مقابل نفاق، «اخلاص» و «صداقت» قرار دارد. همان‌قدر که ریا و نفاق باعث تفرقۀ روانی و موجب غم و اندوه می‌شوند، اخلاص و صداقت به «وحدت روانی» و «یک‌پارچگیِ شخصیت» می‌انجامد و موجبات شادی انسان را فراهم می‌آورد.

#نفاق_و_رنج

#ایرج_شهبازی

خیا بان مولوی تهران

به همه آنهایی که می خواهند تصویر جامعه امروز ایران را به دقت ببینند و بدانند که چه خبر است در این جامعه توصیه می کنم که یک سری به خیابان مولوی تهران بزنند.

دیروز سه شنبه 13/تیرماه/96به خاطر یک کار اداری راهی تهران شدم.مقصدم بیمارستان شهید اکبرآبادی(فرح سابق)در خیابان مولوی بود.می گویند که فرح همسر شاه پسرش ولیهعد را در این بیمارستان بدنیا آورده است.این خود سوالی است که چرا فرح فرزند خود (ولیعهد)را در این بیمارستان که در محله ای نسبتا جنوبی و متوسط  نشین است به دنیا آورده است؟ صبح ساعت 8 از مترو پیاده شدم و وارد خیابان مولوی شدم.پرسان و پرسان بدنبال بیمارستان گشتم و این خود فرصتی بود که  به مردم و مغازه ها و ساختمان ها از دید تاریخی و جامعه شناسی خوب نگاه کنم تا اینکه چیز های دستگیرم شد که تا به حال ندیده یا نشنیده بودم.

(خیابان مولوی خیابانی در جنوب شهر تهران می‌باشد که در حد فاصل میدان رازی و میدان قیام قرار گرفته است. این خیابان در محل ضلع جنوبی بازار بزرگ تهران قرار دارد.

این خیابان از خیابانهای قدیمی شهر تهران است و تاریخچه ساخت آن به دورهٔ ناصرالدین شاه قاجار برمی گردد. مراکز مهمی چون بازار تاریخی مولوی، بازار پارچه فروشها یا پرده فروشها، کلیسای طاطاووس، کوچه باغ ایلچی و محلی با نام کوچه مرغی (که بازار خرید و فروش انواع حیوانات است) می‌توان نام برد. برگرفته از ویکی پدیا)

اما حال و روز این خیابان امروز با وجود معتادان و دست فروشان معتاد  جور دیگری است و به نوعی زیبایی تاریخی و کارکرد اقتصادی  آن را به محاق برده است.در این محل ساختمان های مسکونی قیمت بالای ندارند.معتادان به شیشه براحتی و در روز روشن در حال کشیدن شیشه هستند.بسیاری از آنها اشیا و لوازم دست چندم و کهنه مثل کفش یا لباس یا ساعت و تسبیح را روی زمین گذاشته ودر حین خماری منتظر مشتری هستند.بعضی نیز در حال نشسته خوابند و با یک تکان ساده حتما روی زمین می افتند.چندتایی به عابر ها دست گدایی بلند می کردند.با دیدن این آدمها به ناگاه رفتم تو دل فلسفه زندگی که چرا باید سرنوشت یک عده ای اینطوری رقم بخورد؟ایا این زندگی  برای این افراد انتخابی و اکتسابی  بوده یا انتسابی؟چقدر این افراد در سرنوشت خود نقش داشتند؟آیا عملکرد حاکمان و دولتمردان ما در این 60 سال اخیر از قبل از انقلاب تا بعد از انقلاب تاثیری در سرنوشت آنها داشته است؟

پاسخ این سوالات را با یکم دانش تاریخی و جامعه شناسی می توان براحتی پیدا کرد.مسلما رابطه مستقیمی بین دولت و ملت وجود دارد.تا وقتی که حکومتی استبدادی و زورگو باشد نمی توان از مردم چندان وظیفه ای قائل شد جز اطاعت و فرمانبرداری.سرنوشت مردم در این جامعه چندان دست خودشان نیست.در این نوع جامعه اگر فقیر یا بیکار یا معتاد یا...وجود داشته باشد نمی توان چندان بر مردم فقیر و بیکار و معتاد خرده گرفت  که چرا به این حال و روز در آمدند.ترس و ناآگاهی  و نادانی دوعاملی است که مردم را از حرکت  و مشارکت جمعی  و مدنی باز می دارد.اما با این وجود بالاخره این نیرو (مردم)به حرکت در خواهند آمد.انقلاب ها شکل خواهند گرفت.حکومت های استبدای تبدیل به حکومت های مردمی مبتنی بر قانون اساسی می شوند.در اینجا مردم حق انتخاب پیدا خواهند کرد. حالا آنها می توانند در سرنوشت خود دخالت کنند.بهترین انتخاب یعنی بهترین زندگی جمعی و بهترین رفاه برای مردم.البته به این سادگی ها هم نیست که بگوییم در جوامع مبتنی بر قانون اساسی همه چیز بر وفق مراد است.یک جامعه انقلابی تا پایه های آن محکم  شود نیاز به زمان و تلاش بسیار دارد.اما همه این ها خود به وحدت دولت و ملت وابسته است.بالا بودن اعتماد اجتماعی بین ملت و دولت یکی از ارکان شکل گیری جامعه سالم است.من اعتقادم اینست که حاکمان ما در این 38 سال پس از انقلاب کوتاهی های زیادی داشته اند.اگر معتادی در خیابان براحتی  و در روز روشن مشغول شیشه کشیدن است حتما او مسیر خوبی پیش رویش نبوده است که انتخاب کند و هدایت شود.پدری یا مادری که کودکشان را هنگام پیاده روی به حال خود رها کنند حتما او زمین خواهد خورد یا به چاله یا چاه خواهد افتاد.بیاین قبول کنیم که همه ما چه مسولان رده بالا  و چه من معلم و نویسنده و  استاد دانشگاه و ...همه همه در پیدایش وضع موجود دخیل هستیم.آموزش لازم و وضع قوانین و مقرارت و پایبندی به این قوانین و تعهدی انسان دوستانه همه افراد جامعه چه به این مردم و این جامعه حتما ما را به جایگاه کشور های توسعه یافته خواهد رساند.آنچه که مهم است کاربرد عقلانیت در این راه است.خرد و اندیشه به عنوان پیامبر درونی شناخته می شود.همه چیز باید بدور از تعصب باشد.تعصب نژادی ودینی و قومی و ملی و ...ما را گمراه خواهد کرد.نگاه جهانی را باید در برنامه های تربیتی مدارس گنجاند.